bipfa_3.jpeg - :لاو


خیال من

کنار بزن سیاه لشکر جدایی هارا
بوسه ها را صف کن
میخواهم قیامت کنی
دوباره در دلم میخواهم
دوباره عاشق شوم
وجان دهم در هوای تو
فقط کمی واقعی تر باش که خیال من باورش بشود
حضورت خیالی نیست

خدایا...

من که از کوی تو بیرون نرود پای خیــالم ..

چه بــرانی ، چه بــخوانی ..

چه به اوجــم برسانی ..

چه به خــاکم بکشانی ..

نه من آنم که بــرنجم ..

نه تو آنی که بــرانی

خدایا کمک کن تا اگر روزی چیزی شکستم دل نباشد.

من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد برمن

من خودم هستم و یک حس غریب

که به صد عشق و هوس می ارزد.


میخواهم بنویسم تا بمانم تا باشم


قلب من سرشار از سخنانی برای گفتن است ، 
                                       

                                   

این روزها دلم اصرار دارد
فریاد بزند؛
اما . . .
من جلوی دهانش را می گیرم،
وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش
ندارد!!!
این روزها من . . .
خدای سکوت شده ام؛
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،
خط خطی نشود . 

 

گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن…
میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری…
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده…؟
اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه، هیچی …

تازه فهمیدم منم دروغگوی خوبیم

دلم پر از غمه ! حالم اصلا خوب نیست

اما هرکی بهم میگه :امروز چه طوری؟

بهش لبخند میزنم میگم :خــــــــــــــوب …

زن از دیدگاه دکتر شریعتی:

زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند...

ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر...

مي تواند تنها يك همسر داشته باشد

و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي ....

براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه ولي لازم است

و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار ميتواني ازدواج كني ...

در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو ...

او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي ...

او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني....

او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد ....

او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني ....

او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

پیر می شود و میمیرد...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!

و این رنج است.

مرد از دیدگاه دکتر شریعتی:

مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نا مردند!

برای اثبات کمال نا مردی آنان٬ تنها همین بس

 که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن ٬ احساس می کنند مردند.

 تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر از یک ولگرد٬

عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره.

پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند

اما وقتی که خیالشان از بابت قلب زن راحت شد ٬

به یک باره یادشان می افتد که خدا مردشان آفرید!!

و آنگاه کمال مردانگی را در نهایت نا مردی جست و جو میکنند...